بدون عنوان
دختر ناز من رونيا جون ديگه بزرگ شده الان( 3/06/92 ) روي دو تا پا
مي ايسته و دست دسي ميكنه و خيلي خيلي خوش خنده و خوش
برخورده اينقدر دوست دارم عزيزم كه نمي دونم چه جوري بگم هر
چند خيلي خوابم و استراحتم كم شده ولي وقتي ياد اداها و قيافه
شيرينت مي افتم خستگي ام در ميره اولين مسافرتت هم شمال
بود كه با دوتا مامان بزرگها و خاله هات و عمه نسترن ودايي ات
و آقاجونت در تاريخ 22/05/92 به زيبا كنار و رامسر رفتيم و خيلي
خوش گذشت بجز اون حادثه كوچك كه برات افتاد كلا خوب بود!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی